یه خاطره از ...
و اما ادامه ی داستان .... ![]()
![]()
و اما ادامه ی داستان .... ![]()
![]()
سلام
خوبید؟چه خبرا؟سلامتید؟من از دوباره اومدم....[نیشخند]
اول از همه از همگی عذر خواهی میکنم به دلیل غیبت بلند مدتم.خیلی وقت بود تو وبلاگ پستی نذاشته بودم.که البته اونم دلیل خودشو داره....اصلا بذارید بگم واسه چی پست نمیذاشتم.[قلب شکسته]
در طول مدتی که نویسنده های کمی به وبلاگ سر میزدند، من همیشه وبلاگ میومدم و بعضی مواقع پست هایی قرار میدادم و از اونجایی که افراد معدودی به وبلاگ سر میزدند و خیلی کم نظر میدادند تصمیم گرفتم که دیگه پستی رو توی وبلاگ قرار ندم.اصلا واسه چی باید پست میذاشتم وقتی کسی اون پستو نمیخوند و نظر نمیداد.شما جای من بودید چه احساسی داشتید؟؟
الانم که میبینم همتون دارید توی وبلاگ فعالیت میکنید بینهایت خوشحالم و بینهایت از شما تشکر میکنم و امیدوارم همیشه توی این وبلاگ جو صمیمی برقرار باشه...[لبخند][لبخند]
حرفایی که توی ادامه مطلب میزنم شاید واسه خیلیاتون جالب باشه شایدم اصلا جالب نباشه....شاید شاد بشید شایدم دلتون بگیره...
پس اگه دوس دارین حرفامو بشنوین به ادامه مطلب برید....
http://tanzimekhanevadeh.com/IQ.htm
سلاااااااااااااااااااااام ![]()
خوبید ؟؟؟
چه خبرا ؟؟
خب خب دیگه
داره ترم جدید هم شروع میشه ![]()
یعنی چطور
میتونه باشه ! ![]()
![]()
پارسال این
موقع ها رو یادتون میاد ؟؟![]()
![]()
وای!! چقدر منتظر نتایج نهایی بودیم ببینیم بالاخره کجا قراره دانشمند! بشیم !!!
بذارید یه
خاطره ی جالب ! از ثبت نامم توی دانشگاه یادم افتاد واستون تعریف کنم ![]()
فقط قبلش بگم
بهم زیاد نخندیداااااااااااا![]()
![]()
حالا واسه
خوندن این خاطره برید تو ادامه .... ![]()
امیدوارم کمک خوبی باشه.